English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3431 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hold U متصرف بودن جلوگیری کردن از
holds U متصرف بودن جلوگیری کردن از
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
possessing U متصرف بودن
possess U متصرف بودن
tenants U متصرف بودن
be in possession of U متصرف بودن
possesses U متصرف بودن
tenant U متصرف بودن
be possessed by U متصرف بودن
to look out for squalls U جلوگیری ازخطرکردن موافب خود بودن
put in possession U متصرف کردن
take possession of U متصرف شدن تصاحب کردن تملک کردن
possessor U متصرف
proprietors U متصرف
proprietor U متصرف
possessors U متصرف
possessing U متصرف شدن
possess one self of U متصرف شدن
possess U متصرف شدن
possesses U متصرف شدن
deflated U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflate U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
prohibits U جلوگیری کردن
preventing U جلوگیری کردن از
restraining U جلوگیری کردن از
restrains U جلوگیری کردن از
hindering U جلوگیری کردن
hold U جلوگیری کردن
arrests U جلوگیری کردن
holds U جلوگیری کردن
inhibits U جلوگیری کردن
preventing U جلوگیری کردن
hinders U جلوگیری کردن
prevented U جلوگیری کردن از
checked U جلوگیری کردن از
bridle U جلوگیری کردن از
bridled U جلوگیری کردن از
inhibit U جلوگیری کردن
to provide against U جلوگیری کردن
keep U جلوگیری کردن
check U جلوگیری کردن از
bridling U جلوگیری کردن از
restrain U جلوگیری کردن از
prevent U جلوگیری کردن
keeps U جلوگیری کردن
bridles U جلوگیری کردن از
prohibiting U جلوگیری کردن
pull up U جلوگیری کردن
prevent U جلوگیری کردن از
hindered U جلوگیری کردن
prevents U جلوگیری کردن
to keep back U جلوگیری کردن از
rebuff U جلوگیری کردن
rule out U جلوگیری کردن
rebuffed U جلوگیری کردن
prohibit U جلوگیری کردن
prevented U جلوگیری کردن
arrest U جلوگیری کردن
rebuffs U جلوگیری کردن
prevents U جلوگیری کردن از
checks U جلوگیری کردن از
hinder U جلوگیری کردن
arrested U جلوگیری کردن
hold in U جلوگیری کردن
rebuffing U جلوگیری کردن
villenage U متصرف مستاجر اصلی
tenant U کرایه نشین متصرف
tenants U کرایه نشین متصرف
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
repels U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snubs U جلوگیری سرزنش کردن
to resist heat U از نفوذگرما جلوگیری کردن
nailed U از انتشارچیزی جلوگیری کردن
to avoid bankruptcy U از ورشکستگی جلوگیری کردن
nail U از انتشارچیزی جلوگیری کردن
inhibits U از بروزاحساسات جلوگیری کردن
snubbed U جلوگیری سرزنش کردن
to avert bankruptcy U از ورشکستگی جلوگیری کردن
to pull short U یک مرتبه جلوگیری کردن
repelling U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snubbing U جلوگیری سرزنش کردن
repel U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
inhibit U از بروزاحساسات جلوگیری کردن
snub U جلوگیری سرزنش کردن
in order to prevent U برای جلوگیری کردن
nails U از انتشارچیزی جلوگیری کردن
repelled U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
terre tenant U متصرف یا ساکن بالفعل اراضی
tenant at will U متصرف به میل و اراده مالک
tenant by sufference U متصرف با رضایت ضمنی مالک
head off <idiom> U مانع شدن از ،جلوگیری کردن
get by U ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
to pick up oneself U از افتادن خود جلوگیری کردن
pick up oneself U از افتادن خود جلوگیری کردن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
occupancy U تملک اموال بلا صاحب متصرف
to shut in U تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
to try to stop the march of time U تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
obstruction U حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
obstructions U حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
infibulation U چفت کردن الت تناسلی برای جلوگیری از جماع
justify U دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justifies U دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justifying U دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
to keep in U توقیف کردن جلوگیری کردن
hinders U ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering U ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinder U ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered U ممانعت کردن جلوگیری کردن
spill wind U سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
to take action to prevent [stop] such practices U اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
bozo bit U بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
reventment U روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
exchange control U جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
waste U تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
wastes U تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
bacteriolysis U مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
control lock U وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
maintenance U جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
tenant in fee simple U متصرف مطلق و دائمی ومادام العمر مال غیر منقول که تصرفاتش به اخلاف وی نیز منتقل میشود
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
semaphore U مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
redundancy U نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancies U نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
failed U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
live up to <idiom> U طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
paralleled U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelled U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallels U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
suspension U تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspensions U تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
arrested U جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrest U جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrests U جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to be on guard U بودن احتیاط کردن
jollify U کردن سرخوش بودن
to keep guard U بودن احتیاط کردن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
forbiddance U جلوگیری
restraint U جلوگیری
debarment U جلوگیری
obstructions U جلوگیری
arrest U سد جلوگیری
interception U جلوگیری
suppression U جلوگیری
premunition U جلوگیری
obstruction U جلوگیری
prevention U جلوگیری
restraints U جلوگیری
stoppage U جلوگیری
arrests U سد جلوگیری
countercheck U جلوگیری
interdiction U جلوگیری
arrested U سد جلوگیری
contraception U جلوگیری
stoppages U جلوگیری
power down U خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
governs U حاکم بودن فرمانداری کردن
have U مجبور بودن وادار کردن
concern U دلواپس کردن نگران بودن
necessitating U ایجاب کردن مستلزم بودن
tallied U تطبیق کردن مطابق بودن
espied U جاسوس بودن بازرسی کردن
hold out U حاکی بودن از خودداری کردن از
adequateness U طرفدار بودن وفا کردن
entails U شامل بودن فراهم کردن
adheres U طرفدار بودن وفا کردن
maintains U حمایت کردن از مدعی بودن
adhered U طرفدار بودن وفا کردن
necessitated U ایجاب کردن مستلزم بودن
tallying U تطبیق کردن مطابق بودن
necessitate U ایجاب کردن مستلزم بودن
governed U حاکم بودن فرمانداری کردن
maintain U حمایت کردن از مدعی بودن
adhere U طرفدار بودن وفا کردن
tallies U تطبیق کردن مطابق بودن
concerns U دلواپس کردن نگران بودن
tally U تطبیق کردن مطابق بودن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
2In someone bad (or good) books.
2In someone bad (or good) books.
3midas touch
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com